از کودکی تا.......

مادرم چین های صورتت اثرات پیری نیست،جای خالی نوازش دست های من است....مادر یعنی معرفت،گذشت،محبت و ....یعنی هرچه سخت باشد روزهایت،من هستم خیالت راحت....

دست....همیشه به معنای آغوش نیست،گاهی،فقط امنیت است فقط!!!!مثل(دست پدر)

پدرم،تنها کسی است که باعث میشد بدون شک بفهمم فرشته ها هم میتوانند مرد باشند.

آری،پدرو مادرم،آن دو فرشته ی مهربان،آن کسانی که چه فداکاری هایی رو از خود به نمایش گذاشتند تا به من بفهمانند تنها جان و عزیزشان من و برادر عزیزم هستیم....

عاشقشانم و همیشه خواهم ماند.........

بدون عنوان

گاهی دلت از سن و سالت میگیره،میخوای کودک باشی،کودکی به هر بهانه ای به آغوش غمخواری پناه میبردی و آسوده اشک میریختی،اما حال بزرگ که باشی باید بغض های زیادی را بی صدا دفن کنی........
3 خرداد 1393

کودکیم.....

از کودکی خود چیز زیادی به یاد نمی آورم اما همین که پدرو مادری همچون آب روان دارم از خدا متشکرم،متشکرم بخاطر این همه نعمت،نعمت هایی که قابل وصف نیستند......... امیدوارم همیشه این دو فرشته ی مهربان سالم و سلامت باشند و بالای سرمام باشند.....آمین!!!!!!! ...
2 خرداد 1393
1